اما

ترجمه ی سکوت من / یک لبخند است

اما

ترجمه ی سکوت من / یک لبخند است

گم شدن

خطوط مشکی شده اند و رنگها خاکستری

خاکستری که نزدیک به  مشکی است

روزها شبیه نیمه شب شده است

قفسه سینه ام تنگ شده است

انگار از عمیق ترین حفره دینا باید نفسم بالا بیاید و پایین برود

کاش میشد گم شوم

جایی که هیچ چشمی یا حسی دنبالم نباشد

یا توان یافتنم را نداشته باشد

به اینگونه است که میتوانم خلاصی پیدا کنم

از همه ی چیزهایی که سوارم شده اند

یا حلقه زده اند بر گلویم و هی میفشارندش

تند تند راه میرم تا مسیر گم شدن را بیابم

کی پیدا میکنم این مسیر را؟

خش خش


یکی زیر پام....خش خش

یکی زیر چرخ ماشین.....خش خش

یکی زیر جاروی رفتگر............خش خش

یکی داره میرقصه مسیر شاخه تا زمین رو ......خش خش

یکی داره  نگاه میکنه رقص دیگری رو  از روی یه شاخه ی بلند....خش خش

یکی .....خش خش

یکی .....خش خش

همه ..... خش خش

بابالنگ دراز

یه کلاه سیاه، یه عصا، دو تا لنگ دراز و یه سایه‌ی سیاهه سیاه

اینا میشه مواد ساخت یه بابا لنگ دراز

یه بابا لنگ دراز که قلبش بر عکس سایه اش، سفید سفیدِ

اگه مهدیه یه بابا لنگ دراز داشته باشه دیگه بهونه باباشو نمیگیره که مادر نتونه بگه بابا مرده چون خودکشی کرده

دیگه بهونه کفش صورتی نمیگیره که مادر نتونه بگه بابا بیمه نبوده که پول خریدش رو ندارم

دیگه بهونه نگیره مامان پیشم بمون که مادر نتونه بگه باید برم دنبال کار تا از گشنگی نمیریم

 ***

مهدیه، اینجا هیشکی نیست آرزوهای کوچیکت رو که مثل بادبادک توی هوا میرقصن رو برآورده کنه

مهدیه، تو یه بابا لنگ دراز می خوای که نخ بادبادک ها تو بگیره که توی هوا گم نشن

مهدیه، اینجا همه همه ادای بابالنگ دراز بودن رو در میارن، اگه اداشو در نیارن فقط حرفشو میزنن.

مهدیه، تو باید بابالنگ دراز خودت باشی.

باید سایه ات رو بلند کنی.

مهدیه، برات یه بابا لنگ دراز ِ سایه سیاهه قلب سفید آرزو میکنم.

 

 ***

 

پی نوشت: تقدیم به مهدیه که همیشه در سکوتِ عمیق چشمان کوچکش، غم‌ِ ِ  بزرگ ِ  زنان سرزمینم را میبینم و در هلال مژه های برگشته اش، بخت ِ  برگشته‌ی همه ی دخترانِِِ ِ فقرِ همین سرزمین را.