اما

ترجمه ی سکوت من / یک لبخند است

اما

ترجمه ی سکوت من / یک لبخند است

آرام جانم میرود

 ساعت 7 صبحه و من سوار تاکسی هستم .خیابون رو مه گرفته .صبح سردیه.

از رادیو داره پخش میشه:

ای ساربان،  آهسته ران

کارام  جانم میرود

.

.

.

 

با خودم میگم:مگه چه فرقی میکنه که ساربان آهسته بره یا تند بره

وقتی آرام جانش داره میره دیگه سرعتش مهم نیست

هوای ابری یا مه آلودش مهم نیست

صبح یا شبش دیگه مهم نیست

 

نظرات 11 + ارسال نظر
annamaz دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:27 ب.ظ http://www.annamaz.blogspot.com

حق با توئه

مهدی بازرگانی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:54 ق.ظ

اتفاقا آهسته یا تند رفتنش مهمه
چون اگه آروم بره احتمال داره بهش برسی
ولی اگه تند بره و تو هم حال و حوصله نداشته باشیِ عمرا برسی
تشکر از اظهار لطفتون
ارادتمند
مهدی

تورج سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:11 ق.ظ http://www.sabkeirani.com

به نظرم فرق داره. مهم در آهستگی رفتنه. همیشه در آهستگی هستش که اتفاقات و احساسات در حافظه ثبت میشه. وقتی موضوعی برامون مهمه خودبخود سرعتمون کم میشه. نمونه خیلی خوب این احساس رو میشه تو رمان "آهستگی" میلان کوندرا مشاهده کرد.
سبز باشی.

مقداد عباسی چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:49 ب.ظ http://mega-shell.blogfa.com

بذار ملت کاری که دلشون می خواد انجام بدن

ریتم کاروان اگر تند میشد آهنگش غیر مجاز می شد

بله کارام جانش همون مجوز هست که از دستش می رود

غروب منم خیلی غروبی شده چون جنگ روز و شبه دیگه

همیشه در میدان جنگ خون رنگ غالب میان رنگهاست

حسین پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:49 ب.ظ http://labiros.blogspot.com

تو اصلا از خودت پرسیدی که ایا ساربان به حرفه
خواننده گوش میده یا نه .

مقداد عباسی یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:23 ب.ظ http://mega-shell.blogfa.com

ممنون که میای و نظری می ذاری

واقعا نظر لطف خودت رو می رسونی

باید بگم وقتی شیر کاکائو میاد وسط دسته ی زنجیر زنی اونم تو یه کوچه تاریک و باریک خوب بایدم آشفتگی رخ بده

برای همینه که منم اسمش رو گذاشتم آشفتگی

از تاییدت ممنون

ساسان سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:46 ب.ظ http://hamcheraghi.persianblog.ir

چرا... هنوزم مهمه...

۱- آروم برو؛ که دیرتر دور شه ازم..
۲- آروم برو؛ که اذیت نشه و آب تو دلش تکون نخوره..
۳- آروم برو؛ شاید ژشیمون بشه برگرده...
۴- آروم برو؛ که بتونم بش برسم و برش گردونم..

۵- هوا مه آلوده؛ آروم برو گم نشین..
۶- هوا مه آلوده؛ دلم شور رسیدنشو میزنه..

۷- شب تو راه راهزنا نزنن به کاروان..

؛)

فرهاد یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:48 ب.ظ http://farhad-farzan.blogspot.com/

اینجا زخم محرومیت ها عفونت کرده است!
بیا خزنده نباشیم و چرخی بزنیم دور شهر

علیرضا چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ق.ظ http://new-shariati.blogfa.com

ای کاش من هم برنجی بودم تا کسی از له شدنم مینوشت.
؛به یاد مجاهد بزرگ، میرزای کوچک؛ در نوشریعتی(وبلاگم)
موفق و سلامت بمانید.

احمد یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:28 ب.ظ http://rannan.blogfa.com

موافقم. سرعت رفتن زیاد مهم نیست

آزاده هاظمی زاده دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:36 ب.ظ http://bestfly.persianblog.ir/

وقتی آرام جانی داره میره، هر ثانیه اش عمریست برای عاشق...

هر چی آرومتر میره، دلداده در اوج بی تابی اش، آرومتره...

این درد، دردی نیست که زبان قادر به گفتنش باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد